طلبگی کاری است که از نظر اهمیت در زمره مهمترین کارهاست. یکی از مشکلات طلاب، خصوصا طلابی که تازه وارد فضای طلبگی می شوند این است که طلبگی را نمیشناسند. نشناختن طلبگی و وظیفه مهم آن باعث می شود که در مقابل مشکلات هم به آسانی تسلیم شوند. همچنین اگر طلبه با ریشه عمیق حوزه و طلبگی آشنا باشد قطعا درس خواندن و کار او متفاوت است. رهبر انقلاب ریشه همه سستی ها و لق شدن ها را بی بتگی می داند.
یعنی کسی که نمی داند چه ریشه ای دارد و طلبگی چه افتخار بزرگی است.
یکی از مهمترین ویژگی های طلبه تراز این است که با هویت طلبگی آشناست و می داند طلبگی وظیفه ای است که هیچ بدیل و جایگزینی در این عالم ندارد.
بخشی از سخنان رهبر انقلاب درباره هویت طلبگی را میخوانیم:
فایده دانستن تاریخ و هویت حوزه: دیگر سستی و تزلزل نخواهید داشت!
یک فایده ى اساسى از نگاه به گذشته این است که انسان احساس کند ریشه دار است. همیشه سستیها و تزلزلها و لق شدنها، ناشى از بى ریشگى و بى بُتّگى است. آن بنایى را که ریشه ى مستحکم و پایه ى عمیقى دارد، نمى شود به این آسانى لرزاند. یک حوزه ى علمیه ى عمیق و عریق را نمى شود تحت تأثیر عوامل ضدّ علم و ضدّ معرفت و ضدّ تحصیلِ معارف دینى قرار داد؛ به این باید توجّه کرد.
جلسه دیدار با طلاب اصفهان 80.8.8
طلبگی کاری است که هیچ جایگزینی ندارد
ببینید بحث من ارزشهاى طلبگى بود؛ حالا مسئولیّتها بحث دیگرى است که دیگر وقت هم نیست. ارزش طلبگى این است که شما دارید خودتان را آماده میکنید براى کارى که هیچ چیزى جایگزین آن کار نمیتواند بشود؛ هیچ تخصّصى مُغنى(بی نیاز) از این تخصّص نیست؛ و این از همهى تخصّصهاى موجود و کسانى که صاحبان این تخصّصها هستند، تأثیرش بیشتر و اهمّیّتش بیشتر است. با هر معیارى از این معیارهاى معنوى که حساب کنیم، ارزش طبیبان روحانى و هدایتگران مردم، از همهى تخصّصها بالاتر است؛ این ارزش طلبگى است. درس دارید میخوانید براى اینکه بشوید روحانى و این کارها را انجام بدهید. خب، حالا درس را باید خوب خواند.
95.2.25دیدار با طلاب تهران
همیشه سستیها و تزلزلها و لق شدنها، ناشى از بى ریشگى و بى بُتّگى است. آن بنایى را که ریشه ى مستحکم و پایه ى عمیقى دارد، نمى شود به این آسانى لرزاند.
طلبگی ادامه دهنده راه انبیا!
مجموعهی روحانیّت -که شماها جوانهای روحانی جزو بخش پُرشور و تأثیرگذارِ در حرکت روحانیّت هستید- کارش ادامهی کار انبیا است؛ با این دید باید کار روحانیّت را نگاه کرد.
درسی که شما میخوانید، برنامهای که برای آیندهتان میریزید، با این نگاه باشد؛ شما دنبالهروی کار انبیا هستید. خب، کار انبیا در سورهی مبارکهی اعراف [چنین آمده]: وَ اِلی عادٍ اَخاهُم هودًا قالَ یاقَومِ اعبُدُوا اللَهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه؛ مسئله، مسئلهی توحید است. حرکت انبیا، حرکت برای توحید است؛ اصلاً اساس کار دعوت انبیا، دعوت به توحید است.
دعوت به توحید فقط به معنای این نیست که عقیده پیدا کنید که خدا یک است و دو نیست و این بتها یا این خدایان -موجودی که هستند- ارزش الوهیّت ندارند؛ فقط این نیست، عقیدهی به توحید، یک پایه و استوانه یا زمینهی اساسیِ یک جهانبینی است که زندگی را میسازد.
عقیدهی به توحید یعنی جامعهی توحیدی به وجود آوردن؛ جامعهای که بر مبنای توحید شکل بگیرد و اداره بشود؛ عقیده به توحید این است؛ اگر این نبود، دشمنیهای با انبیا هم به وجود نمیآمد. وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بَعضُهُم اِلى بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛ این دشمنیها بهخاطر این است که انبیا آمدند، شکل جامعه را مورد اعتراض و تعرّض خودشان قرار دادند؛ یک شکل جدید را، یک هندسهی جدید را برای شیوهی زندگی بشر ارائه کردند. آن شیوهی زندگی، همان حیات طیّبه است که یکی از برادرها این آیهی شریفه را تلاوت کردند: یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا للهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛ حیات، حیات طیّبه است. مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّه حَیوهً طَیِّبَه؛
یعنی فراتر از این حیات ظاهری یک چیزی وجود دارد که به آن گفته میشود حیات طیّبه، آن چیست؟ آن همین زندگی است درحالیکه با ایمان باشد. زندگی احتیاج دارد به آب و به هوا و به خوراک و به علم و به فنّاوری و به همهچیز؛ زندگی به همهی اینها احتیاج دارد، منتها اگرچنانچه بدون ایمان شد، این حیات نیست؛ مرده است. این را قرآن حیات نمیداند. حیات آنوقتی است که این مجموعهی تحرّکات زندگی و عوامل زندگی همراه بشود با ایمان؛ نور پیدا کند؛ مثل محیط ظلمانی است که در آن نوری تابانده میشود.
این شأن روحانیّت است. شما میخواهید حیات ببخشید به جامعهی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همهی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد. شما نگاه کنید ببینید حرف حضرت نوح و حضرت هود و پیغمبرهای گوناگون که آنروز اینهمه دشمن داشت، امروز در دنیا خواستگاران و طلبکاران و علاقهمندان و مریدان بیشمار دارد. خب، پس این حرف زنده ماند، پیروز شد. آنروز با انکار مواجه شد امّا بعد بتدریج همینطور سلسلهی انبیا آمدند، حرف پیروز شد. پس کار شما کار پیغمبران است؛ هم حرفتان سبز خواهد شد و بلاشک پیش خواهد رفت، هم توفیقات الهی شامل حالتان خواهد بود یعنی خدای متعال کمکتان میکند: اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیوهِ الدُّنیا؛
خداوند نصرت میکند شما را -این هم یک بخش دیگر- و همچنین مثل انبیا بلاشک دشمنان و مخالفین و معارضینی هم خواهید داشت، پس همان وضعیّت است؛ خود را برای آن آماده کنید. همهی شما هم جوان هستید، بعد از این انشاءالله شاید شصت سال، هفتاد سال شما وقت دارید که زندگی کنید و کار کنید و تلاش کنید. خودتان را آماده کنید برای پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال تلاش کردن و کار کردن و زحمت کشیدن، و بدانید که در پایان این راه، دنیا دگرگون خواهد شد بر اثر تلاش شما و بدون تردید به سمت مطلوب پیش خواهد رفت؛ حتماً اینجور خواهد شد.
دیدار با طلاب تهران 96.6.6
شما میخواهید حیات ببخشید به جامعهی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همهی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد.
نقش روحانیون نقش هدایت و کمک معنوی است
نقش روحانیون، نقش هدایت و دستگیرىِ معنوی است. همه به روحانی احتیاج دارند – همچنانکه به طبیب احتیاج دارند – و اگر روحانی در هر نقطهیی به وظایف خود عمل کند، آنجا را از لحاظ معنوی آباد خواهد کرد. گاهی وجود ما عمامه ایها در جاهایی بیاثر میشود، یا احیاناً خدای ناکرده اثرهای منفی بر جای میگذارد؛ این بهخاطر این است که ما در آن مورد با وظایف و هویت و منش یک روحانی ظاهر نشدهایم. در طول سالهای متمادىِ عمر روحانیت شیعه، هرجا روحانیون با منش و هویت روحانىِ خود ظاهر شدهاند، برکاتی بر جای گذاشتهاند؛ چه در میدان سیاست، چه در میدان معنویت، چه در میدانهای مربوط به رزم و دفاع از کشور و امنیت، و چه در هر میدان دیگری. شأن روحانی این است…
ملات همهی وظایف آن جریان معنوی، روی خوش روحانی، دلسوزی روحانی، استغنای نفس یک روحانی و یک طلبه، و بیاعتنایىِ یک روحانی به تشریفات و چیزهای زیادی و زر و زیورها و مال دنیاست. اگر توانستید این را تأمین کنید، آن حضور، مطلوب و ایدهآل خواهد شد و اثر میگذارد…
منش روحانی نباید فرماندهی باشد؛ هرچند تشریفات فرماندهی اصلاً مردمىِ محض است. شما فرض کنید در فلان محلهی تهران یا هر شهر دیگری پیشنماز یک مسجد هستید. پیشنماز یک مسجد چگونه رفتار میکند؟ با امر و نهی و پَسرو و پیشرو رفتار میکند؟ اگر بکند، مردم به نمازش نمیآیند. همیشه گرمترین نماز جماعتها متعلق به پیشنمازهای مردمی است: با مردم گرم میگیرند؛ با مردم خوش اخلاقی میکنند؛ بیحوصلگی نشان نمیدهند؛ بدخلقی نشان نمیدهند، جواب مسألهشان را میدهند؛ یک وقت اگر کسی بیماری و مشکلی داشته باشد، اگر با پول نتوانند، با اخلاق آن مشکل را تسکین میدهند. گفت:
چو وا نمیکنی گرهی خود گره مباش ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
به عنوان آخوندی، دست ما گشاده نیست؛ اما ابرویمان که میتواند گشاده باشد. بنده خودم سالها پیشنمازی کردهام؛ میدانم انسان چگونه باید با مردم رفتار کند. وقتی نماز تمام میشد، برمیگشتم رو به مردم مینشستم. تسبیحات حضرت زهرا را هم که میگفتم، افراد میآمدند و میدیدند راه باز است. جوان میآمد، مزلّف میآمد، بازاری میآمد، ریشدار میآمد، بیریش میآمد.
آن زمان، پوشیدن پوستینهای وارونه در میان جوانهای بیتل مد شده بود. یک روز رفتم نماز، دیدم یکی از همین جوانهای آلامد که موهایش را روغن زده، آمده و صف اول کنار متدینین و بازاریهای خوب و افراد محاسن سفید نشسته. احساس کردم این جوان با من حرفی دارد. نشستم و به او پاسخِ نگاه دادم؛ یعنی اجازه دادم بیاید حرفش را بزند. جلو آمد و گفت آقا! من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟ گفتم نه، چه اشکالی دارد؟ شما هم مثل بقیه. گفت: این آقایان میگویند اشکال دارد. گفتم: این آقایان بیخود میگویند! این جوان، دیگر از این مسجد پا نمیکِشد. این جوان، دیگر از این پیشنماز دل نمیکند. همینطور هم بود؛ از ما دل نمیکندند. بنده وقتی مسجد میرفتم، در میان صد نفر، اقلاً نود نفرش جوانها بودند. بنده هیچ چیز خاصی نداشتم؛ نه یک مایهی آنچنانىِ معنوی، نه یک مایهی دنیوی؛ اما با مردم بودم.
83.10.23