بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین
من در شروع این بحث لازم میدانم اشاره کنم به فرمایشهای مقام معظم رهبری در این پیامی که برای یکصدمین سالگرد تاسیس حوزه از ناحیه مرحوم آیت الله عبدالکریم حائری قدس الله نفس الزکیه فرمودند، من باید تشکر کنم از فرمایش ایشان، از این پیامی که فرستادند که به یک معنا میشود آن را منشور روحانیت تلقی کرد.
واقع این است که فقرات مختلف این پیام قابل تامل برای همه حوزویان است. چه طلاب علوم دینی که وارد حوزه میشوند، چه مدرسین عالی مقام که سالها در حوزه تدریس کردند، این پیام برای همه راهگشاست.
نکتهای که میخوام عرض کنم این است که فقره فقره این پیام، ممکن است از ناحیه خود ایشان، حضرت امام قدساللهنفسهالزکیه، علما و مراجع بزرگوار در زمان هایی مطرح شده باشد، اما بطور یکجا، تصویری از حوزههای علمیه، هم در مقام توصیف وضعیت حوزه علمیه قم و تاریخ این حوزه فی الجمله و هم تاثیرات شگرفی که در آیندهی حوزههای علمیه در سراسر دنیا داشته و خواهد داشت، و نسبت به وظایف حوزههای علمیه واقعا یک مجموعهی بسیار گران سنگی است.
خود ما که شاید پنجاه شصت سال در حوزهها کار کردیم برخی از این ها برای ما خیلی نو و تازه است، یعنی این نگاه تاریخی به سیر و حوزهها منظور نظر است ، مثلا همین نکته که یک حوزهای با سابقه شصت ساله در اوایل انقلاب توانسته است این چنین انقلابی را در کشور ایجاد کند، اگرچه علل تحقق انقلاب مختلف بوده ولی همه میدانند که این حوزه علمیه و روحانیت پیشرو بوده، امام راحل که به نحوی تربیت شده این حوزه علمیه هست، چنین انقلاب برپا کردند.
این انقلاب یک عمل خارجی صرف نبوده است. پشت سر این انقلاب عظیم که مقام معظم رهبری در ایام مختلف، مخصوصا در ایام سالگرد ارتحال امام در سنوات مختلف راجع به ماهیت این انقلاب، اهداف این انقلاب و تلاشی که شد، بحثهای زیادی دارند. این انقلاب یک عمل صرف نبود. پشت سر این انقلاب، یعنی در زمینه این انقلاب و در شروع این انقلاب، مفاهیم نظری بسیاری نهفته است. اگر نظر امام و روحانیتی که پشت سر امام حرکت کردند، فلسفه سیاسی خاصی نبود، هیچ وقت این انقلاب رخ نمیداد.
من همیشه عرض کردهام که معارضه کشورهای غربی با انقلاب اسلامی و مخالفتشان، فقط در جهت عمل جمهوری اسلامی نیست، البته این هم هست یعنی جمهوری اسلامی مقاومت می کند، جمهوری اسلامی به مقاومت در دنیا کمک می کند، ولی فقط این نیست. خوف کشورهای غربی از گسترش یک فکر است، از گسترش یک فلسفه سیاسی در دنیاست، که باعث شده اینها اینقدر دستپاچه و متصرعانه علیه جمهوری اسلامی جهت گیری کردهاند. تحریمها، از اوایل انقلاب شروع شد. همه میدانند، آن زمان کارتر تحریمها را دستور داد، به خاطر بحث گروگان گیری و آن سفارتی که فقط اسمش سفارت بود، ولی واقعا لانه جاسوسی بود. کما اینکه در کشورهای دیگر هم از این کارها میکنند. ولی در جمهوری اسلامی این جایی نداشت که اینچنین لانه جاسوسیای وجود داشته باشد.
خوف کشورهای غربی و مخصوصا صاحب نظراشان و آنهایی که پشت صحنههای سیاستهای خارجی فکرش را ترویج میدهند و به سلطه استعماری کشورهای خارجی کمک میکنند، از این میترسند که نظام جمهوری اسلامی، یک فلسفه سیاسی بدیل را در عالم مطرح کرده است و دائما کسانی هم وجود دارند که این فلسفه را میپذیرند.
مقام معظم رهبری یک توصیفی از حوزه علمیه قم و تبیینی از اهمیت آن داشتند و بعد توصیههایی کردند. آن توصیه ها انصافا برای همه ما یک منشور است و هم اینکه، از جهات تاکید بر تهذیب نفس مبلغان مورد توجه است.
ما در حوزههای علمیه یک تحصیل معارف داریم بالاجتهاد، در همه سطوح ؛ فقه، معارف کتاب وسنت، در تفسیر، در فهم فلسفی مفاد قرآن، فهم کلامی مفاد قرآن و روایات. و یک عمل هم داریم. یعنی تبلیغ دینی که با این اجتهاد فهمیدیم، مرحله دیگری است. ایشان در اینجا، هم به بایدها و نبایدهای مقام اجتهاد و هم به بایدها و نبایدهای مقام تبلیغ اشاره فرمودند.
خیلی نکات برجسته در این منشور هست و امکان ندارد که در ظرف چند دقیقه بخواهیم اینها را مطرح کنیم.
شاید یکی از مهمترین اینها توجه به این است که فقه ما نباید التقاطی شود، همانطور که امام رحمت الله علیه در برههای فرمودند: فقه باید فقه جواهری باقی بماند. این البته معنایش این نیست که در سطح جواهر بماند. « فقه جواهری» یعنی با روش صاحب جواهر و با روش شیخ انصاری، و إلّا واضح است که شیخ انصاری -همانطور که شما مکاسب را دیدهاید- دائما به صاحب جواهر اشکال میکند. شیخ انصاری مجتهد نبود؟ فقه حوزوی نبود؟ مسلم است که بود ولی امام اینها را قبول داشت. یعنی روش نباید التقاطی باشد. فردا به بهانه روشنفکری و مثلا روشنگری حوزه، چیزهایی را که فقه نیست، جای فقه جا بزنیم.
ایشان دو تا مطلب را گفتند: یکی به صراحت و دیگری هم، هم صراحت هم تلویح که همه چیز در آن هست؛ یکی اینکه، الان فقه، باید متصدی خیلی جهات دیگر نیز باشد. نمیتواند به موضوعاتی که مثلا صد سال پیش، دویست سال پیش بوده و راجعبه آن بحث میشده اکتفا کند. نه اینکه آنها لازم نیست، چون ما امروز هم بحثهای طهارت، صلاه، صوم یا زکات و خمس را با هم داریم، کما اینکه بودهاست. و لکن روابط جدید اجتماعی و موضوعات جدید که پدید آمده است، میطلبد که ما این موضوعات را با همان روشهای اجتهادی بحث کنیم. و لذا کار فقه و فقها در زمان ما بسیار سنگین است. شما همین اجتهاد در مسائلی که بوده است و کتابهای آن یا موضوعات آن آماده است، همینها را می بینید که چقدر زحمت دارد. حالا موضوعات مستحدثهای هم هست که دنبال اینها و دنبال روابط اجتماعی جدید پدید آمده است و ایشان در اینجا به آنها اشاره فرمودند؛ مسائل اقتصادی جدید، بحث تورم، بحث ماهیت پول و امثال اینها. البته در عبارت ایشان شاید عیناً نباشد ولی الان هست و آثار فقهی بسیاری برآن مترتب است.
به دنبال این، ایشان یک مطلبی دارند که به نظر من خیلی مهم است و آن مطلب این است که « شاید در یکی دو هفته اخیر من برای جمعی از فضلا و مدرسین همین بحث را در جمع محدودی عرض میکردم که ما به لحاظ روشی باید دنبال نظامات هم باشیم.» ببینید نکتهای ایشان اشاره فرمودند که اگر کسی اهل دقت نباشد، باز نمیشود.
تمام نظاماتی که در عالم هست یعنی هر کشوری، مثلا کشورهای سکولار، اینها نظام تربیتی دارند، نظام اقتصادی دارند، نظام اجتماعی دارند، مبتنی بر فلسفههایشان نظام فلسفه سیاسی دارند، نظام قضایی و حقوقی دارند، بنابراین کشورها با نظامات اداره میشوند و تمام این نظامات پیش فرضهای فلسفی، کلامی، دینی و غیره دارند. گاهی هم دینی نیست و بر اساس رویههای عمومی یک قوم و یک قبیله یا یک کشور و یک ملت است. بالاخره نظامات، برای اداره کشور لازماند و این نظامات مبتنی بر پیش فرضهای فلسفی، کلامی و … هست.
حالا ما دین اسلام را به عنوان یک مومن پذیرفتهایم، آیا نظاماتی که در کشور، برای اداره کشور هست، بدون توجه به اینها باشد؟ این نمیشود! ایشان به این استدلال فرمودند که « ما وقتی که مومنیم، مسلمیم، ایمان داریم، ما طبعا نمیتوانیم به آنها اعتماد کنیم. مثلا فکر فلسفی غربی که جور خاصی است. -ممکن است درحرفهای آنها هم حرفهای درستی وجود داشته باشد، ما نمیخواهیم بگوییم هر چه میگویند باطل است- ولی ما موظفیم قرآن و سنت را تحکیم کنیم و یا عقل دینی را محکم کنیم. ما به این کار ملزم هستیم.
نکتهای که ایشان با اشاره گذشتند، نسبت نظامات است. امروز کسانی ممکن است اصلاً انکار کنند که ما در دین خودمان نظام داشته باشیم یا در فقهمان نظام داشته باشیم. میگویند یک سری احکام است. این نگاه، به نظر من دقیق نیست. ما کشور را، حتی اگر حکومت، اسلامی نباشد، با نظامات اداره میکنیم. ما به عنوان مسلمان متدین که قرآن را قبول داریم و سنت را قبول داریم، آیا میتوانیم بپذیریم اسلامی که میخواهد یک دین جهانی باشد و قرآنی که تبیان کل شیء میخواهد باشد، راجع به نظام تربیتی مثلاً یک کبریات خیلی کلی گفته باشد؟ این چیزی که الان میخواهم عرض کنم در متن ایشان نیست و آن این که رفتن به سوی استکشاف نظامات، که در جای دیگر هم عرض کردهام، این یک بحث روشی است. الآن اگر به من بگویید نظام اقتصادی اسلام کجاست، نظام تربیتی اسلام کجاست، ممکن است من نداشته باشم و ممکن است بنده بیست سال هم کار کنم نتوانم استخراج کنم.
یک وقتی من راجع به علوم انسانی اسلامی صحبت میکردم، دیدم برخی از این روشنفکرهایی که در غرب هستند، در همین بوقهای استعماری خودشان اسم میبرند که فلانی این مطلب را گفته است. بگذارید جلویشان باز باشد، ببینید تا صد سال دیگر میتوانند این کار را انجام بدهند؟ مثلاً روانشناسی اسلامی، جامعهشناسی اسلامی. من فکر میکنم این حرفها ناشی از نشناختن علم و حرفهای صد و پنجاه سال پیش است که علوم میگویند. الآن فیلسوفان علم غربی، راجع به اینکه ماهیت علم چیست، بحث دارند. من دیدم برخی از فضلا و مدرسین خود ما میگویند که اسلام یک کلیاتی را گفته و بقیه را به علم واگذار کرده است. واقعاً اینطور است؟! اصلا علم چیست؟ آنچه غربیها به عنوان ساینس مطرح میکنند چیست؟ اصلاً ماهیتش چیست؟ امروز برخی از افراد دقیقالنظر در فلسفه علم، اینها خودشان میگویند ارزشها، یعنی «value» ها به قول آنها، در شراشر علم دخالت دارد. نمیگویم حرف همهشان است، مخصوصاً پوزیتیویستهای منطقی قبول نداشتند این حرفها را، ولی الآن در علم و فلسفه علم کسی بعید است که پوزیتیویست منطقی باقی مانده باشد. فیلسوفانی هستند که راجع به اقتصاد، در فلسفه اقتصاد کار میکنند و تصریح میکنند ارزشها در خود اقتصاد دخیلاند، نه فقط بخش ارزشی اقتصاد، که میگویند چه اقتصادی باشد و نباشد؛ نه، اصلاً دخیلاند.
من عرض میکنم برای اینکه کسی نفی کند کلیتاً دخالت دین را در تشکیل نظام تربیتی، نظام اقتصادی و غیره، باید بگوید اصلاً دین فقط کلیات خیلی عظیم، مثلاً توحید، معاد، امامت، نبوت، اینها را گفته است و یا یکسری احکام جزئی. در این حد نیست واقعاً.
من عرضم این است که اقل مطلب این است: به لحاظ روشی ما لزوم فحص داریم. من دقت کردم در عبارت ایشان، با لطافت و ظرافت از کنار این گذشتند، ولی فرمودند که ما باید در این نظامات حرف داشته باشیم. استفاده از علوم را نفی نکردهاند، لذا میگویند دانشگاه باید به کمک حوزه بیاید در این مسئله. اما نکته مهم این است که واگذار نمیکنند تشکیل نظامات را به علوم. این خیلی مطلب مهمی است. در همکاری علمای دین با علمای علوم، نظامات، باید استکشاف بشوند.
من یک وقتی به برخی از دوستان عرض میکردم همین بخشی از آیه شریفه در سوره حشر «کی لا یکون دوله بین الاغنیاء منکم»، واقعاً از آنهایی نیست که «ینفتح منه الف الباب»، واقعاً این نیست. اینطور نباشد که سرمایه فقط بین اغنیا به چرخش باشد. ما همین را باز کنیم چون همین در باب فیء یک تعلیل است دیگر. بعد هم میفرماید: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». من عرضم این است که، این یک مضمون کلی است.
ما در روایات، گاهی متون خیلی عجیبی داریم در باب اولی الاعذار، در صلوه، در صوم، در مغمی علیه و غیره. یک جاهایی داریم که «کلما غلب الله فهو اولی بالعذر»، هرچه خداوند در آنجا غلبه کند، اولی بالعذر است، بعد در برخی روایات فرمودهاند که این بابی است «ینفتح منه الف باب». خب چرا چنین فرمایشی فرمودهاند؟ من عرضم این است که برخی مفاد کتاب و سنت جا دارد برای تلاش برای استکشاف. من عرضم، «بحث روشی» است. همان دلیلی که برای فقیه، لزوم فحص میآورد در همین فروعات فقهی خاص، در صوم و صلات و زکات و خمس، همان هم، دلیل لزوم فحص، برای استکشافات نظامات است. نمیتوانید بگویید ما حدس میزنیم هیچی نباشد. این حدس، حجت نیست و مانع از لزوم فحص نمیشود. مثل بقیه.
ما به عنوان حوزویانی که کارمان تحقیق و تلاش برای اجتهاد و اصطیاد و استکشاف نظر شارع در کتاب و سنت است، باید تلاشمان را برای این کار کنیم و این اگر بپذیرید این حرف را که فرمایش حضرت آقا هم در این پیام هست، کار عظیمی، به عهده حوزههای علمیه، واقعاً واگذار میشود و بر عهدهاش میآید. این کار شوخی نیست، هم تلاش فوقالعادهای میخواهد برای این مسائل، هم یک همکاری بسیار گسترده با علمای علوم که کار کردند در علوم انسانی، علوم اجتماعی، در اقتصاد، در امور دیگر برای استکشاف نظامات.
شما الآن نگاه کنید بحث تربیتی در اسلام، آیا واقعاً میشود ما بپذیریم که اسلام این را، رها کرده باشد و فقط چند تا حکم پراکنده برای تربیت نسل جوان گفته باشد؟ آن هم تربیت انسانها در همه مراحلش؟ ببینید ما بین افراط و تفریط نباید کار کنیم. ما نمیخواهیم بگوییم که متون دینی جای علوم را هم بگیرد، اما ارتباطش با علوم و تشکیل نظامات، فقط برای بیان کلیات نیست. چه دلیلی داریم برای این حرفها؟ وقتی قرآن خود را تبیان کل شیء میداند، وقتی در روایات میفرمایند که اسلام، برای هر چیزی، حتی “خدش” هم مطلب دارد، چرا ما باید ادعا کنیم که نه، کلیاتی است و الباقی به علوم واگذار شده؟ دلیلی نداریم.
یکی از نکات برجسته فرمایش ایشان این است که حوزههای علمیه در این مسئله وظیفه دارند. از آن بالاتر، ایشان یک ادعایی فرمودند؛ فرمودند که این انتظار، آن بالاترین انتظاری است که از حوزه میشود داشت و مهمترین است و آن، شرکت در مسئله تمدنسازی است. این حرف مهمی است. ببینید، ما از بس متوقع هستیم،در مسائل، گاهی خیلی ریز میشویم مثلا در فروعات فقهی، در بحثهای اصولی، گاهی هم در بحثهای فلسفی، میبینید گاهی انسان خیلی ریز میشود. خب حالا ممکن است اقتضای علوم هم همین باشد، اما وجود یک نگاه کلانتر، واجب است و به تعبیر ایشان فقه ما در این چارچوبها، میتواند گسترش صحیح پیدا کند و آن تمدنسازی است.
یعنی دخالت نظامات قرآنی و روایی در تمدنسازی و برای آنها نقش اساسی ایجاد کردن؛ تمدنها، عمدتاً بر اساس افکار ساخته میشوند. تمدن غربی یک جور است، تمدن مادی یک جور، و تمدن توحیدی یک جور.
قرآن و روایات، خودشان را «بیان للناس» میدانند. ما از این غفلت نکردیم: «هذا بیان للناس» یعنی نگفتند فقط برای مومنین است. این بیان للناس چطور میشود؟ جز اینکه یک تمدنی ایجاد بشود بر اساس توحید. شاخصههایش هم تقریباً روشن است: تلاش برای برقراری عدالت، برای ریشهکن کردن فقر و فاصله طبقاتی و … بر اساس توحید.
مارکسیستها هم ادعا میکردند ما نظام بیطبقه میخواهیم، اما بر اساس نگاه ماتریالیستی و تضاد دیالکتیکی در ماده و سیر ماده، برای خودشان تصویری میکنند به این شکل که اصلاً جهان چطور رشد کرده، کمال پیدا کرده، ولی خب همهاش ماده است. الآن بسیاری از فیلسوفانی که در فلسفه نفس در غرب کار میکنند، بنایشان بر مادیت انسان است. حتی کسانی هم که آگاهی را از سنخ ماده نمیدانند، موحد نیستند، اصلاً خداپرست هم نیستند. میفرمایند که این امر دینی نیست و هیچ لزومی هم ندارد ما یک حقیقت فوق طبیعت، تصویر کنیم یعنی آگاهی، یک حقیقتی در عالم هست، ولی لازم نیست فوق طبیعی باشد و یک عدهی زیادی از اینها چنین میگویند. آیا ما اینها را بپذیریم؟
من یک زمانی میگفتم دلیل لزوم پرداختن به علوم انسانی اسلامی، بیش از این باید باشد که، انسانی که ما میخواهیم علم را برای شناخت او به کار ببریم، این انسان تلقیاش مهم است. ما دنبال کدام انسان هستیم؟ انسانی که حقیقتش ماده است یا انسانی که ما قبول داریم یک روحی دارد؟ و از سنخ دیگری «من امر الله» است، «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی». اینکه از امر رب است، بعضیها میگویند یعنی یک جواب استنکاری بود، یعنی ای پیغمبر به مردم بگو به شما چه ربطی دارد، مربوط به خداست. اما مرحوم علامه طباطبایی و عدهای از اهل معرفت، میگویند این جواب بوده، نه پیچاندن جواب، بلکه جواب بوده که روح، از سنخ امر رب است. مقصودم این است که قرآن و روایات ترسیمشان نسبت به انسان، ترسیم خاصی است.
ما چطور میتوانیم بگوییم که علوم انسانی را، این بنای عظیم را بر اساس یک فکر دیگری بسازیم؟ اینکه به دنبال تمدن اسلامی باشیم،این یک نگاه کلان مهمی است. فکر اینکه چه چیزهایی مولفههای این تمدن است، مقومهای این تمدن است، کار مهمی است. برای بیان للناس شدن تمدن لازم است. پیغمبر نفرمود من فقط پیغمبر شماها هستم ، پیغمبر همه بشر است و این پیغمبر همه بشر بودن باید یک تمدن خاصی باشد که همه را بکشاند به این مسیر و بنابراین این هم یکی از آن نکات است که ایشان به آن توجه فرمودهاند.
نکات زیادی هست. من فکر میکنم واقعاً جا دارد انسان تک تک این فقرات را، این توصیهها را، رویش کار کند.
بحث تهذیب اخلاقی که من مکرر هم به خودم تذکر میدهم و هم به دوستان، این که تهذیب اخلاقی، برای حوزویان مطلب مهمی است. ما تمام کارهایمان و تلاشهایمان در چارچوب این فکر معنوی، معنا میشود،
البته معنا در معنای دقیقاش؛ معنا شدن را غربیها هم دارند، دیگران هم دارند که معنا شدن در علوم اجتماعی و غیره است. یک معنایش این است، نمیگویم همهی معنایش، بلکه یک معنایش این است، یعنی چارچوبی که نسبت اشیا در این چارچوب، با غایت و غرض، معلوم باشد. ما برای اینکه افعالمان در طول شبانهروز معنا داشته باشد باید دائماً این غایت را ببینیم، دائماً این غرض را ببینیم.
مرحوم علامه طباطبایی در بحث معرفت نفس، ذیل آیه شریفه «لا یضرکم من ضل اذ اهتدیتم»، در آنجا میفرماید که دائماً انسان باید توجه به غایت داشته باشد. فراموشی غایت، فراموشی انسان را میآورد. «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم». ما باید در این شاکله عمل کنیم. این بحث معرفت نفس، که حالا یک بحث فلسفی عرفانی است، ولی آثار اجتماعی و فلسفی سیاسی بسیار مهمی دارد.
شاید یادتان نیاید که امام رحمت الله علیه مکرر این را میفرمودند که ما میخواهیم خودمان باشیم. یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان خودش باشد و خودش را بشناسد، یعنی بازگشت به خویشتن، این، در مرتبه عرفانی، یک معنا دارد، ولی آثارش این است که در مرحله سیاسی، عمل سیاسی، عمل اجتماعی، ما روی شاکله فکری و عقیدتی و اراده خودمان باید بایستیم، ما تبع دیگران نباشیم. اینکه ما بگوییم «میتوانیم، توانایی داریم، خودمان هستیم.» این تعبیر که ما میخواهیم خودمان باشیم، یعنی تبع فلان غربی و فلان دولت استعماری نباشیم و از خوف آنها هم نترسیم و جز از الله از کسی نترسیم. این فکر امام بود و مکرراً هم این فکر را القا میفرمودند. این، از آثار این معناست. بازگشت به خویشتن و داشتن یک فلسفه سیاسی و اجتماعی با پشتوانه توحیدی.
یک زمانی در وزارت خارجه دعوتم کردند سخنرانی، آن وقت که در قوه قضائیه بودم، برای سفرای ایران در کشورهای مختلف. آنها احتمالاً توقعشان این بود که من راجع به قوه قضائیه صحبت کنم. من بحثی کردم و آن این بود که نگاه توحیدی در روابط بینالملل چه تأثیری دارد و مهمترینش هم این است که نگاه توحیدی کاری میکند که انسان، جز از خداوند، خوفی نداشته باشد واز قدرتهای بزرگ و سلطهگر نترسد. آن وقت مثال آیه شریفه را که خداوند میفرماید: «لا یخاف لدی المرسلون»، این فقط خطاب به مرسولون نیست، چون خطاب به حضرت موسی بود و آنجا ظاهراً در آیه شریفه اینطور فرمودند. انسانها اگر فکر توحیدی داشته باشند از چیزی جز خدا نمیترسند. امام (ره) نمونه یک موحد بالحمل الشایع با فکر توحیدی عمیق بود، دائماً این را متذکر میشدند که ما خوفی از اینها نداریم، فقط الله است.
اینکه تمدن اسلامی بر اساس نگاه توحیدی باشد، آثارش این است، همه جا ظاهر میشود؛ در زندگی فردی ظاهر میشود، در زندگی اجتماعی ظاهر میشود، در فلسفه سیاسی انسان ظاهر میشود، در عمل سیاسی انسان ظاهر میشود و همه جا و همه جا، همینطور در اقتصاد انسان، کشور، تربیت انسانها مثلا اینکه ما چطور بچههایمان را تربیت کنیم؟
شما اگر مراجعه کنید به فکر غربیها، میبینید که چه حرفهایی دارند. من نمیخواهم اینها را بگویم اینجا. یک وقتی به دوستان عرض کردم که راسل، حالا یک صاحبنظری بود در یک قسمتهایی، ولی خیلی جاها هم حرفهای معمولی دارد، چیز مهمی ندارد. در بحث تربیت هم یک شیوهای داشت، شیوه مادیگرایانه که لازمهاش یک حرفهایی بود. وحالا نمیخواهم اینجا طرح کنم، مثلا در امور جنسی و چیزهای دیگر، حرفهایی عجیب دارد. فروید یک جور دیگری.
ما به عنوان کسانی که معتقدیم به قرآن، به روایات، به عمل اولیای دین، به عفافی که در کلامشان موج میزند، ما واقعاً نسبتی با اینها داریم؟ ما یک نظام تربیتی بر اساس اینها درست کنیم؟ عفافی که در کلمات ائمه طاهرین موج میزند، در قرآن موج میزند، نظام تربیتی ما این باید باشد. نظام اقتصادی ما، نگاهش توحیدی باشد.
الآن همین تلازم را شما نگاه کنید، غربیها پیشرفت کردند، شرقیها هم پیشرفت کردند، اما چطور دارند پیشرفت میکنند؟ با تبلیغ مصرفگرایی حداکثری. شما ببینید این تبلیغاتشان برای موبایلهایشان، برای تبلتهایشان، برای کامپیوترهایشان، برای ماشینهایشان چه تبلیغی است. یعنی کاری میکنند که دائماً تولید حداکثری. خود بعضی از فیلسوفان غربی که اینها را تحلیل میکنند ، میگویند در واقع اینها از عقل، به عنوان عقل ابزاری استفاده میکنند، نه یک عقل بسامانی که روی پای خودش ایستاده است. عقل ابزاری، محاسبهگر است. غربیها، به آن «اینسترومنتال ریزن» میگویند. یعنی کارش محاسبهگری است.
یعنی به این شکل چه چیزی سود بیشتر میآورد، چه چیزی تولید بیشتر میآورد، رونق اقتصادی میآورد، برای انجام همان راه میافتند. اما یک کسی بگوید خب این رونق اقتصادی، که بر اساس تولید حداکثری است، با مفهوم اسراف، که یک مفهوم دینی است، چه نسبتی دارد؟ ما واقعاً باید زندگیمان را مثل آنها ترسیم کنیم؟ مثلاً آخرین مدل ماشین ترویج بشود؟ آخرین مدل یخچال ترویج بشود؟ واقعاً نگاه دینی اینهاست؟ هر چیزی را به مصرف حداکثری تبلیغ میکنند و واقعاً مصرفگرایی حداکثری، که توصیههای نظام اقتصادی غرب است، این واقعاً مطلوب دیانت است؟
من این را عرض میکنم که، در نظامات دینی، باید کار کرد. چه بسا شما بیایید بگویید، اقتصاد اسلامی، انسان را یک جوری ترسیم میکند که اصلاً این نیست و ما طرف دیگری باید برویم و چیزهای دیگری را باید توصیه کنیم و همین زندگی ما را تغییر خواهد داد. این روشی که، ما همینطور التقاطی کار میکنیم مثلا یک جا را از آنجا میگیریم، یک جا را از دین میگیریم و به هم وصله و پینه میکنیم، این بحث نظامات نیست.
علیایحال من نتوانستم نکاتی که ایشان فرمودهاند، همه را بگویم، خب خود دوستان مطالعه میکنند، ولی به نظر من در فرمایش ایشان، در پیام ایشان، ظرایف متعدد هست و کسانی که در این مسائل کار کردهاند، اشارات را متوجه میشوند.
من به شما طلاب عزیز، فضلای عزیز، حالا خودتان مدرس هستید اشکالی ندارد، ولی این را اولویت قرار بدهید، مطالعه کنید و رویش فکر کنید. به نظر من بخش بخش این مجموعه، من باز توصیه میکنم «مجموعه را» ببینید. تکه تکهها و فقرات اینها را ممکن است در جاهای دیگر هم دیده باشید، ولی مجموعه تصویری که این پیام میدهد، به نظر من واقعاً جالب است و یک معنای عمیقی برای وظایف حوزههای علمیه ترسیم میکند. ما باز هم باید تشکر کنیم از مقام معظم رهبری که انصافاً، هم به لحاظ علم، هم به لحاظ تقوا، هم به لحاظ تیزبینی دارند. من با ایشان جلسات زیادی، در طول وظیفه عملی و وظیفه سیاسی و اجتماعی خودم، داشتم. واقعاً این، یک تیزبینی، با تجارب ممتد است. ببینید من نمیگویم کسی در عالم شیعه، مثلاً فقه را به اندازه ایشان نمیداند، که این درست نیست یا همینطور در بحث فلسفی، ولی یک نکته مهم از ایشان هست، وآن مجموعهای از علم و تقوا و تجارب عظیم و یک تیزبینی خاص است که این مجموعه همیشه پیدا نمیشود. من به شما توصیه میکنم که فرمایش ایشان را دقت کنید. قبلاً هم ایشان راجع به روحانیت بحثهای خیلی خوبی داشتند و حضرت امام در اواخر عمر شریفشان راجع به روحانیت بحثهای مهمی کردند.
حالا یک جمله هم عرض کنم. یکی از مطالبی که در پیام ایشان آمده ودر فرمایش امام هم هست، نگاه سکولاری در حوزههاست و امام به شدت با این مخالف بودند. سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست چیزی است که تمام کشورهای سلطه برای کشورهای دینی، مخصوصاً مسلمانها ترویج میکنند. کتاب مینویسند، مقاله مینویسند، این روشنفکرها را به جان جوانهای ما میاندازند و ترویج سکولاریسم دارند و امام به شدت با این مخالف بودند. اینجا مقام معظم رهبری میفرمایند این بهترین هدیه برای استعمارگران است. یعنی این مسئله که دین، از سیاست جداست، بهترین هدیه برای استعمارگران است. توجه بکنید، یک نکتهای بگویم و عرضم تمام. سکولاریسم فقط این نیست که دین از سیاست جداست. چون من دیدم وقتی اینها طرح میشود، بعضی از فضلا میگفتند خب چه اشکالی دارد. اشکالش خیلی است. چون آنهایی که اهل کارند و در بحث سکولار هم کار کردهاند، میدانند سکولاریسم، فقط جدایی دین از سیاست نیست، در کل نظامات اجتماعی میگویند که دین را کنار بگذاریم.
من به یک بزرگواری از فضلا گفتم برای شما که این مسئله جدایی سیاست از دین تعجببرانگیز نیست، میدانید اینها چه میگویند؟ میگویند این احکام بیع و شراء و نکاح و غیره که عمرتان را برایش گذاشتهاید، میگویند لازم نیست، میگویند اینها عرفی است که دنیا دارد تنظیم میکند. مقررات نکاح را نگاه کنید، مقررات طلاق را، مقررات بیع و شراء را که به دین کاری ندارد. سکولارها، مسئلهی جدایی دین از سیاست را برای کل نظامات میگویند، و این مطلب مهمی است. باید کار کرد در اینها، تا آدم بفهمد اینها کجاها را دارند میزنند.
اینکه ایشان میفرمایند جدایی دین از سیاست، بهترین هدیه برای آنهاست، واقعاً یک هدیهای برای استعمارگران است. چون آنها زیر و بنیان کل دیانت را میزنند، نه فقط در بحث سیاست که رئیسجمهور باشد یا نباشد، دینی باشد یا نه، ولایت فقیه باشد یا نه، اینها فقظ یک بخشش است. بخش عمدهاش، کل نظامات زندگی انسانی است. همین فقهی که همه دارند تلاش میکنند و فقها در حوزهها بحث میکنند، برای همین نظامات است. بعضی میگویند نگویید نظام، این فقط احکام است. آنها هم میگویند این احکام را از دین چرا بگیرید مثلا بیع و شراء و اینچیزها نظاماتی است که بین خود مردم در دنیا است. لذا نظام کار میخواهد. دوستان ، بخش بخش فرمایش ایشان را، دقت کنند. ما هم تشکر مجدد میکنیم از ایشان و هم امیدواریم همه ما اینها را هم مطالعه دقیق کنیم و هم توجه و ملاحظه کنیم در برنامههای آیندهمان انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمه الله